پيام
+
دلواپس گذشته مباش و غمت مباد
من سال هاست هيچ نمي آورم به ياد
بي اعتنا شدم به جهان بي تو آنچنان
کز ديدن تو نيز نه غمگين شوم نه شاد
من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزي نسيم سرش را به باد داد
گفتي ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرين به عهد بستن و لعنت به اعتماد
اين زخم خورده را به ترحم نياز نيست
خير شما رسيده به ما مرحمت زياد...
mariii
00/8/17
عقيل صالح
کتاب "اکنون" فاضل نظري
mariii
بسيار زيبا اشعار نظري را خيلي دوست دارم