پيام

عقيل صالح
93/12/12

+ من بودم و دوش آن بت بنده نواز، از من همه لابه بود از وي همه ناز، شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد، شب را چه كنم حديث ما بود دراز...

هما بانو 96/10/15

@};-

مصرع آخر: شب را چه گنه قصهء ما بود دراز

نه عزيز همين که نوشتم درسته :) وزنش اينو ميگه...

وزنش دروغ مي گه :) ... ضمن اين که کلمه حديث دوبار در يک بيت تکرار شده. به يک منبع موثق رجوع کنيد.

سنگ صبور داشتيم؟؟؟

چي رو؟

که گير الکي بدي؟؟؟ خب يکيو حذف کنيم، جاش چي بنويسيم؟

گير الکي؟؟؟ داشتيم؟؟..... . نمي گم حذف کنيد...گفتم با يه منبع موثق وفق بدين....به هر حال تفاوت ها زياده

منبه من آلبوم خط سوم ناظريه ...

سايت گنجور که خيلي قبولش دارم اينجور نوشته: شب را چه گنه حديث ما بود دراز

هر يه جا يه جور نوشته....معلوم نيست کي به کيه....

والا همينطوره من و شما که کلا بي گناهيم، کلاً ... عزيز دل برادر قبلا نوشته بودين شب را چه گنه قصه ما بود دراز... قصه وزنو کلا بهم ميزد.

حواستون هست چند تا کلا نوشتين؟؟:)

بعدشم من را چه گنه؟؟!! يه جاي ديگه نوشته بود شب را چه گنه....!! گناهش گردن خودشون

آره متوجهم، ميخواستم خودم بگم. آره ما کلا بي گناهيم، از حالا بهشتي شدنتون رو تبريک عرض مي نمايم :) بعدشم جيران من با کلمه قصه مشکل داشتم...

ممنون ولي فعلا قصد مردن ندارم :) ....قصه رو قبول مي کنم ولي گنه رو نه...

کشتي منو با اينهمه انتقاد، ميخاي ننويسم در حسرت يه نوشته از من بسوزي و بميري؟ ميخاي يه جاي ديگه برم بنويسم و آدرس ندم سکته بزني؟؟؟ ميخاي ، لا اله الا ا...

خيلي با جديت گفتي قصد مردن نداري، چه خبر ؟!!!

نه مي سوزم نه مي ميرم نه سکته مي زنم....خيالتون راحت...:)

زوده حالا ....حيفه جوون مرگ شم...:)

واقعا؟؟؟ رنگتو تو آينه ديدي؟؟؟ :) :) :)

ديدم که مي گم...